ایل کاکاوند

بزرگان ایل کاکاوند

بزرگان ایل کاکاوند

این وبلاگ تلاشی در جهت معرفی بزرگان ایل کاکاوند و مهمترین وقایع این ایل است، اگر مطلب
یاعکسی در این خصوص در اختیار دارید به ایمیل بنده ارسال فرمایید تا چنانچه طرح آن لازم بود
در وبلاگ نشر داده شود ahmmadkazemi1345@gmail.com

با تشکر

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

غارت هرسین

پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۲۲ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 


در بهمن ماه سال 1357 سراسر ایران شاهد تظاهرات مردم علیه رژیم پهلوی بود، اما در شهرستان هرسین وضع به 

گونه ای دیگر بود، در آن زمان هرسین شاهد درگیری های خونین  طایفه ای بود.درگیری هایی که انقلاب بزرگ ملت 

ایران را برای این مردم تحت الشعاع قرار داد. 

ریشه دشمنی هرسینی ها با کاکاوند  از آن جا شروع میشود که در زمان احمد شاه قاجار، باقرخان کاکاوند ( اعظم ا

لسطنه) به هرسین 

تاخت و هرسین را غارت کرد و تا سالها هرسینیان مورد ستم وی و سربازانش قرار گرفتند. در زمان رضا شاه و با 

طرح اسکان اجباری عشایر، کاکاوندی ها که عموما عشایر بودند در هرسین سکنی گزیدند، هرسینیان که هنوز خاطره 

تلخ  غارت باقرخان را از یاد نبرده بودند با اسکان کاکاوندها در شهرشان مخالف بودند و لذا هر از گاهی تنش هایی بین 

مردم شهر که حالا دو دسته بودند پیش میامد که میرفت جنگ بزرگی را سبب شود. سرانجام در بهمن ماه سال 57 

کاکاوندها طغیان کردند و بر هرسین تاختند و اینچنین یکی از بزرگترین و خشن ترین وقایع تاریخ قوم لک را رقم زدند .

فریا استارک نویسنده انگلیسی سفرنامه الموت میگوید: ((ناگهان دریافتم که به شیب لغزنده کنار تپه های عمودی 

مقابل دره بزرگ هرسین رسیده ایم.همینکه رو برو را نگاه کردیم باغهای هرسین را از دور مشاهده کردیم.کرم گفت از 

پیشروی معذور است واگر هرسینی ها او را ببینند به سویش تیر اندازی میکنند از او درمورد علت دشمنیش با مردم 

یک شهر سوال کردم داستانش را چنین نقل کرد.ده سال بیش من با زنی هرسینی ازدواج کردم ودر آن شهر اقامت 

داشتم نزاعی در شیخانه در گرفت و من به ضرب گلوله یک نفر را کشتم کمی بعد به خانه برگشتم و وارد رختخواب 

شدم هرسینی ها اجتماعی درست کرده و اطراف محل اقامتم را گرفتند و فریاد زنان گفتند نمیخواهند افراد چادر 

نشین در شهرشان زندگی کنند و میبایستی از هرسین خارج شوم در میان جمعیت دوستی داشتم سینه خیز خود را 

به کنار پنجره رسانید با او حرف زدم و گفتم به میان ظایفه ام برود و آنها را از ماجرا خبر دار کند.صبح زود صدای  

صفیر گلوله از تپه های اطراف به گوشم رسید.فهمیدم کاکاوندی های فامیلم در حال وارد شدن به شهر هستند. در آن 

هنگام و پیش از وقوع رویدادهای اخیر، طایفه ما در حدود هشت هزار تفنگدار داشت.سرنجام هرسینی ها که پی  

بردند افراد کاکاوند به اطراف شهر رسیده اند مثل خرگوش هر یک از گوشه ای فرار کردند.زنم اسبم را زین کرده و 

خودم به تنهایی برای دیدن افراد فامیلم به خارج از شهر تاختم و همراه آنان به همین جایی که الان منزل داریم وارد 

شدم و از آن موقع تا الان دیگر به هرسین مراجعت نکردم.)) 


بعد از این ماجراها کاکاوندها خود را آماده نبرد کردند .

پس از این صف آرایی ها یکی از کاکاوند ها به قتل رسید در مقابل شخصی به نام کاظم بگ سهرابی (کاظه دوریشل) 

یکی از هرسینی ها را کشت لذا وقوع جنگ حتمی بود.اما کاکاوندها پیش دستی کرده و درصدد حمله به هرسین 

برآمدند، به همین خاطر بزرگان ایل در شب هجده بهمن 57

 بطور پنهانی در خانه ای در هرسین دور هم جمع شدند تا به شور بپردازند، مقرر شد که فردا به شهر یورش ببرند. 

فردای آن شب یکی از کدخدا های کاکاوند به نام عباسعلی ملکی  پیشنهاد تخریب پل چهر را داد تا محور کرمانشاه_ 

هرسین مسدود گردد که 

نیروهای دولتی نیز به داد هرسینیان نرسد.غروب 19 بهمن هزاران نفر به 

شهر یورش بردند و  با چوب و چماق و تبر و هر آلتی که به دستشان می افتاد درب مغازه ها را شکستند و اموال مردم 

را غارت کردند و به هیچ کسی رحم نکردند، حتی ماموران ژاندارمری هم کاری از پیش نبردند. 

پس از آنکه جنگ تمام شد  ؛

کدخدای طایفه علی به نام حسن خان آزادی که خود در جنگ شرکت نداشت اموالی را که مردم طایفه اش غارت کرده 

بودند از آنها بازستاند و  به صاحبانشان برگرداند.

متاسفانه بعد از انقلاب عدالت در مورد عاملان این واقعه هولناک 

اجرا نشدو فقط تعداد کمی از آنها مجازات های ناچیزی را متحمل شدند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۱۲
احمد کاظمی